بسم الله مهربون :)
1. امتحان سخت بود، خیلی هم سخت بود! طوری که بعدش منی که هیچ وقت چک نمیکنم وسط حیاط نشسته بودم و تند تند داشتم میشماردم ببینم تعداد درست هام به اندازه ی نصف سوال ها هست که پاس شم یا نه، که تهش هم نشد البته!
میم خیلی ناراحت بود، دوست پسرش طفلکی اومد بغلش کرد که یهو با عصبانیت داد زد ولم کن، بغل تو مگه برای من نمره میشه؟! از اون لحظه هر موقع قیافه دوست پسرش یادم میاد هم خندم میگیره هم دلم میسوزه، بنده ی خدا بدجوری جا خورد! به نظرم حالا خیلی مونده تا میم یاد بگیره چجوری باید رفتار کنه!
2. برگشتنی داداشم اومد دنبالم و تا خونه من رانندگی کردم. یکی از چیزایی که بهش توجه نمیکنم سمت راست ماشینه! امروز داداشم میگفت عیب نداره حالا یه چند بار که بزنی این طرفو داغون کنی برای همیشه یادت میمونه که ماشین دو سمت داره بچه =))
3. خیلی التماس دعا
درباره این سایت